سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق

تنها تو ... شنبه 85/11/14 ساعت 9:15 عصر
و هزاران بار در جستجوی لفظی به وسعت عشق تو با من،
دنیای کلمات را زیر پا گذاشتم اما سکوتی سوزان تنها حاصل این سفر بود.
سکوتی به بلندی فریاد عشق...
آه که غریق در چشمانت، بی خبر در پی آنها می دویده است.
آری این نگاه آشناست.
آشناتر از اسم.
آشناتر از خورشید.
آشناتر از رود...
شبی که هق هق تو زیباترین نغمه شبانه ام شد،
آنشب همه چیز در کویر خاطرم خشکید
جز تو که باید می روییدی تا در کنار چشمه خیالم سر به آسمان عشق بسایی...
تو که ایثار چشمانت، مرهم زخم شبگردی خسته شد،
قطره قطره اشک بر او بارید و عطشش را ربود.
پر نور باد چشمانی که به سراب وجودم حقیقت چشمه را بخشید.
چشمه ای که هر روز به امید لمس دستانت می جوشد و با غسل آنها آرام میگیرد...
آری باران عشق قطره قطره بر بستر تنم بارید،
خاکم را کیمیا کرد و تو، آن قطره زلال عشق بودی،
که نور یکرنگ زندگی ام را نه هفت رنگ،
بلکه هزار رنگ کردی و بر آسمان لحظه هایم پاشیدی.
جاویدان باد قطره ای که از ابر خیال بر چهره خشکم نشست
و پنجره احساسم را برای تابش خورشید عشق، پاکی بخشید.
و من این آفتاب گرد و سوزان را به تو تقدیم می کنم.
تویی که خالق آن بودی و تا ابد خواهی بود...

نوشته شده توسط: میلاد


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
98545


:: بازدیدهای امروز ::
45


:: بازدیدهای دیروز ::
1



:: درباره من ::

عشق

:: لینک به وبلاگ ::

عشق


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نظر یادتو نره .


:: آرشیو ::

عشق
تابستان 1387
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو